روز زمین لرزه غم
قسمتی از تنم وطنم امروز لرزید قسمتی از دلم ایرانم امروز مرد اذرم به خون نشست اذرم به خون تپید سلام دیروز حدودای 4.30 زلزله ی مهیبی اومد من تازه نشسته بودم پشت کامپیوتر داشتم عکسهای ایلیا رو میریختم تو کامپیوترم ایلیا خان هم خواب بود یه دفعه احساس کردم خونه داره تکون میخوره وای چه صدای وحشتناکی داشت بلند میگفتم یا امام زمان خیلی هم طول کشید تموم نمیشد ایلیا رو بغل کرده بودم هاج و واج نمیدونستم چیکار کنم دستام اونقدر میلرزید نمیتونستم کلید در رو پیدا کنم مانتو بپوشم روسری سر کنم ایلیا هم از همه چی بیخبر تو بغلم با کنجکاوی نگا میکرد همون لحظه بابی سر رسید و رفتیم بیرون همش تو دلم خدا خدا میکردم هیچکی اسیب ندیده باشه اخه ادم تا ت...
نویسنده :
مامان ایلیا
12:36